رمان وعده ی سرخ. پارت 1

یادم نمیاد چند سالم بود. مگه راه رفتن جزو روزمره ها نبود؟
اما از اون روز برای من تبدیل شد به یه کابوس.... داشتم با دوستام بازی میکردم... خوشحال بودم  .. با اینکه از رعد و برق میترسیدم اما اون روز داشتم با شادی با دوستام بازی میکردم... بارون شر شر میومد و رعد و برق ها همین طور تو اسمون مثل ریشه های یک گیاه افشون میشد... با لباس بارونیم داشتم وسطی بازی میکردم.. اما.... چرا بچه ها یدفعه ای رفتن؟ کجان؟ دور و برم رو نگاه میکنم... هیچکس نیس.
چرا! یکی هست!
ا/ت: عمو؟ میدونی این بچه هایی که اینجا بودن کجا رفتن؟
ناشناس:.........
ا/ت: عم.........
(صدای جیغ)
.
.
.
(صدای گریه ا/ت )
داشت منو میزد... با یه چیز خیلی بلند مثل کمربند..... داشتم درد میکشیدم.... تمام بدنم از ضربه های محکم اون مرد کبود شده بود.... چرا من تو این مخمصه افتادم؟ داره گریه ام میگیره....(گریه)

.....

(صدای جیغ بلند و نفس نفس زدن)

ا/ت: هوففف... دوباره اون روز لعنتی..... من... ارومم....(گریه کردن)
پاشدم لباسام رو بپوشم. قرار بود بریم با دوستام بیرون اما حیف که روزم با اون خواب مسخره شروع شد.
از خونه اومدم بیرون. دوستام جلوی در وایستاده بودن.

(چند دقیقه ی بعد)

همین طور داشتیم با دوستام به سمت کافه میرفتیم. اما.... یه چیزی اشتباهه.... چرا داریم میریم به اون سمت؟ همون خراب شده ای که دوسال از زندگیم اونجا تبدیل به جهنم شد....
رفتیم و رفتیم تا اینکه رسیدیم به اونجا.... به اون متروکه ای که از اون موقع تا الان درست نشده... همون متروکه ای که اون مرد من رو توش زندانی کرد و بعد دوسال زجر دادنم همینجوری ولم کرد....
هنوز همون شکلیه... همون دیوار های سبز چرک مردش... همون دری که ته یک راه روی بلنده که با دیوار ها پوشیده شده.... اینجا همون متروکه اس... یا شاید باید بگم: جهنم من

نمیدونم چرا... اما میخوام ببینم اون عوضی هنوز اون توعه....
.
.
.
ا/ت: بچه ها! من یه چیزی جا گذاشتم. شما برید من خودم میام.
بچه ها باهام موافقت کردن و رفتن. بعد.......
دیدگاه ها (۱)

برنامه فعالیت چنل🔔

رمان وعده ی سرخ. پارت 2

... .

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط